شریفی
لغتنامه دهخدا
شریفی . [ ش َ ] (حامص ) بزرگواری . مجد. || سیادت . (یادداشت مؤلف ). سید علوی بودن :
او شریفی می کند دعوی سرد
مادر او را که می داند که کرد.
رجوع به شریف شود. || (ص نسبی ) از انتساب شریف و اسم اجدادی است . (از انساب سمعانی ). || (ص نسبی ، اِ) قسمی ازلعل است که به نام کسی که آن را بیرون آوده نسبت کرده اند. (جواهرنامه ).
او شریفی می کند دعوی سرد
مادر او را که می داند که کرد.
مولوی .
رجوع به شریف شود. || (ص نسبی ) از انتساب شریف و اسم اجدادی است . (از انساب سمعانی ). || (ص نسبی ، اِ) قسمی ازلعل است که به نام کسی که آن را بیرون آوده نسبت کرده اند. (جواهرنامه ).