ترجمه مقاله

شحرور

لغت‌نامه دهخدا

شحرور. [ ش ُ ] (ع اِ) سار سیاه . سحرور. شحور. نوعی ازمرغان صحرایی باشد و بعضی گویند کبک دری است و عربی است . (برهان ). شحور. (منتهی الارب ). پرنده ای است سیاه رنگ کمی بزرگتر از گنجشک ، بخاطر لحن خوشی که دارد او را در قفس گذارند. ج ، شحاریر. (از اقرب الموارد) (از صبح الاعشی ج 2 ص 75). مرغی است سیاه و منقار و پای او زرد مایل به سرخی و به قدر قمری و به ترکی او را قره طاوخ و به اصفهانی غوغاز و به مازندرانی توکا نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به شحور شود.
ترجمه مقاله