شبستان
لغتنامه دهخدا
شبستان . [ ش َ ب ِ ] (اِ مرکب ) خوابگاه . (ناظم الاطباء). به معنی شب خانه است که حرمسرای پادشاهان و خلوتخانه و خوابگاه ملوک و سلاطین باشد. (برهان قاطع). آن حصه از سرا که جای توقف در شب است و اکنون آن را اندرون و اندرونی و زنانه گویند.(فرهنگ نظام ). حرمسرای . (ناظم الاطباء) :
برون آوریداز شبستان اوی
بتان سیه چشم خورشیدروی .
گر این نامور هست مهمان تو
چه کارستش اندر شبستان تو.
برآمد برین نیز یک چند گاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه .
فریدون شبستان یکایک بگشت
بر آن ماه رویان همه برگذشت .
کعبه خاتون دو کون ، او را در این خرگاه سبز
هفت بانو بین پرستار شبستان آمده .
گفتی شما چگونه و چونست نزلتان
ما شاد و نزل ما ز شبستان صبحگاه .
از آنگه که تابع شد اقبال او را
عروس ظفر در شبستان نماید.
|| در مساجد جایی را گویند که درویشان و غیر ایشان در آن قسمت عبادت کنندو شبها نیز به خواب روند. (برهان ). آن قسمت از عمارت مسجد که از هیچ طرف باز نیست و دخول و خروج به آن از درها است چون در شبهای سرد نماز جماعت در آنجا خوانده میشود، شبستان نامیده شده . (فرهنگ نظام ). آنجای از مزگت که در آن عبادت کنند و شبها در آنجا به خواب روند. (از ناظم الاطباء).
برون آوریداز شبستان اوی
بتان سیه چشم خورشیدروی .
فردوسی .
گر این نامور هست مهمان تو
چه کارستش اندر شبستان تو.
فردوسی .
برآمد برین نیز یک چند گاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه .
فردوسی .
فریدون شبستان یکایک بگشت
بر آن ماه رویان همه برگذشت .
فردوسی .
کعبه خاتون دو کون ، او را در این خرگاه سبز
هفت بانو بین پرستار شبستان آمده .
خاقانی .
گفتی شما چگونه و چونست نزلتان
ما شاد و نزل ما ز شبستان صبحگاه .
خاقانی .
از آنگه که تابع شد اقبال او را
عروس ظفر در شبستان نماید.
خاقانی .
|| در مساجد جایی را گویند که درویشان و غیر ایشان در آن قسمت عبادت کنندو شبها نیز به خواب روند. (برهان ). آن قسمت از عمارت مسجد که از هیچ طرف باز نیست و دخول و خروج به آن از درها است چون در شبهای سرد نماز جماعت در آنجا خوانده میشود، شبستان نامیده شده . (فرهنگ نظام ). آنجای از مزگت که در آن عبادت کنند و شبها در آنجا به خواب روند. (از ناظم الاطباء).