ترجمه مقاله

شبانروزی

لغت‌نامه دهخدا

شبانروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ) شبانه روزی . دائم . همیشگی . و رجوع به شبانروز شود :
ابر نوروزی و باران شبانروزی
نه عجب باشد اگر سبزه دمد ز آهن .

فرخی .


وزبند شبانروزی بیرون نکندشان
تا خون برود از تنشان پاک به یک بار.

منوچهری .


یمین تو به سخاوت چو ابر نوروز است
چنانکه باشد باران او شبانروزی .

سوزنی .


بخسبد شبانروزی از بیخودی
که خواب است بنیاد نابخردی .

نظامی .


ندانم نوحه ٔ قمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی .

حافظ.


ترجمه مقاله