شاگار
لغتنامه دهخدا
شاگار. (اِ مرکب ) بمعنی کاری که بحکم شاه باشد و مزد ندهند و شایگان نیز گویند چه در اصل شاهگان بوده و آن را بیگار یعنی کار بی مزد گویند. (از آنندراج ) :
گناهی ندارم بهانه نهی
چو شاگرد شاگار چندم دهی .
اما همچنانکه از شرح لغت نیز برمی آید اصل کلمه شاکاراست نه شاگار.
گناهی ندارم بهانه نهی
چو شاگرد شاگار چندم دهی .
فردوسی .
اما همچنانکه از شرح لغت نیز برمی آید اصل کلمه شاکاراست نه شاگار.