سیمک
لغتنامه دهخدا
سیمک . [ م َ ] (اِ) قلاب مانندی که بدان تارهای پنبه ای یا ابریشمی را تاب دهند. (ناظم الاطباء). نام یکی از افزار علاقه بندان و آن چوب سرکجی است که کلافه ٔ ریسمان و ابریشم بر آن پیچند. (آنندراج ) :
باشد ز خط کلافه ٔ ابریشمی ترا
کز نازکیش شعشعه ٔ ماه سیمک است .
از گل آن کفش نعل ماه نو در آتش است
ماه بر ابریشم آن زلف سیمک میزند.
باشد ز خط کلافه ٔ ابریشمی ترا
کز نازکیش شعشعه ٔ ماه سیمک است .
محسن تأثیر (از آنندراج ).
از گل آن کفش نعل ماه نو در آتش است
ماه بر ابریشم آن زلف سیمک میزند.
محسن تأثیر (از آنندراج ).