سگبان
لغتنامه دهخدا
سگبان . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مستحفظ و نگاهبان سگ . (ناظم الاطباء). کَلاّب . (دهار) :
تو از نژاد و تخمه ٔ سگبان قیصری
من از نژاد سلمان یار پیمبرم .
دل کدامین سگ بود جایی که صدجان بلکه بیش
در رکاب کمترین شاگرد سگبان میرود.
دارم اخلاص و یقین کام پرستی نکنم
کان دو شیرند که سگبان شدنم نگذارند.
سلطان برنایی مگر بهر سواری شد بدر
تا کی پیاده براثر پویم که سگبان نیستم .
بسا تابه که ماند از تیرگی سرد
بسا سکبا که سگبان پخت و سگ خورد.
دین سره نقدی است بشیطان مده
یاره ٔ فغفور بسگبان مده .
تو از نژاد و تخمه ٔ سگبان قیصری
من از نژاد سلمان یار پیمبرم .
سوزنی .
دل کدامین سگ بود جایی که صدجان بلکه بیش
در رکاب کمترین شاگرد سگبان میرود.
انوری .
دارم اخلاص و یقین کام پرستی نکنم
کان دو شیرند که سگبان شدنم نگذارند.
خاقانی .
سلطان برنایی مگر بهر سواری شد بدر
تا کی پیاده براثر پویم که سگبان نیستم .
خاقانی .
بسا تابه که ماند از تیرگی سرد
بسا سکبا که سگبان پخت و سگ خورد.
نظامی .
دین سره نقدی است بشیطان مده
یاره ٔ فغفور بسگبان مده .
نظامی .