سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س َ ] (اِخ ) سگزی . سگزیان :
بفرمود ما را یل اسفندیار
چنین با سکان ساختن کارزار.
و لقبش [ بهرام ثالث ] سکان شاه و سکان نام سیستان است .(مجمل التواریخ والقصص ).
بفرمود ما را یل اسفندیار
چنین با سکان ساختن کارزار.
و لقبش [ بهرام ثالث ] سکان شاه و سکان نام سیستان است .(مجمل التواریخ والقصص ).