سلامی
لغتنامه دهخدا
سلامی . [ س َ ] (اِخ ) مولانا سلامی از جمله شعرای سلطان یعقوب خان است و مردی سلامت دوست و طبیعت او خوبست و این مطلع از اوست :
ز تیرت گر شکایت کردم ای یار
دلم پر بود از او معذور میدار.
ز تیرت گر شکایت کردم ای یار
دلم پر بود از او معذور میدار.
(مجالس النفایس ص 311).