ترجمه مقاله

سر گرفتن

لغت‌نامه دهخدا

سر گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) درگرفتن . (آنندراج ). به وقوع پیوستن . وجود یافتن . تحقق یافتن :
بهای بوسه اش سر میدهم چون زر نمی گیرد
خیالی کرده ام با خویش اما سر نمی گیرد.

بیانا (از آنندراج ).


- سر گرفتن عروسی ؛ بهم جوش آمدن . جور شدن .
|| موافقت کردن و درگیر شدن صحبت . (آنندراج ). || سر گرفتن خانه ؛ بسیار داد و فریاد کردن بچه ها یا زنان در خانه و اطاق و غیره . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله