سرک
لغتنامه دهخدا
سرک . [ س َ رَ ] (اِ) به زبان قزوینی پسر را گویند که برادر دختر است . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) :
سرک سرک توره با من چو جنگ بی راهی
مو عاشقم و تو دیوانه ٔ سرمایی .
رجوع به پسر شود.
سرک سرک توره با من چو جنگ بی راهی
مو عاشقم و تو دیوانه ٔ سرمایی .
حافظ صابونی قزوینی .
رجوع به پسر شود.