ترجمه مقاله

سرپنجگی

لغت‌نامه دهخدا

سرپنجگی . [ س َ پ َ ج َ / ج ِ ] (حامص مرکب ) قوت و توانایی . (آنندراج ). پهلوانی :
نه روزی به سرپنجگی میخورند
که سرپنجگان تنگ روزی ترند.

سعدی .


به سرپنجگی کس نبرده ست گوی
سپاس خداوند توفیق گوی .

سعدی .


لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومایه چه مردی چه زنی .

سعدی .


پنجه ٔ دیو به بازوی ریاضت بشکن
کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست .

سعدی .


ترجمه مقاله