ترجمه مقاله

سرداح

لغت‌نامه دهخدا

سرداح . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) شترماده ٔ دراز. و گفته شده شترماده ٔ نجیب و بزرگ هیکل یا فربه پرگوشت یا توانا و سخت تمام خلقت . ج ،سرادح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناقه ٔ دراز یا نجیب یا بزرگ یا فربه یا نیرومند سخت کامل خلقت . سرداحة. (از اقرب الموارد). || درختان موز. (منتهی الارب ). دسته ای و انبوه درخت طلح . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله