ترجمه مقاله

سرداحة

لغت‌نامه دهخدا

سرداحة. [ س ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) یکی سرداح بمعنی درختان طلح . || زمین هموار. (از اقرب الموارد). || زمین جای نرم که گیاه روید بر وی . (منتهی الارب ). جایگاه نرم که گیاه نصی در آن روید. (از اقرب الموارد). || شترماده ٔ بزرگ یا فربه پرگوشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به سرداح شود.
ترجمه مقاله