سخن پیرای
لغتنامه دهخدا
سخن پیرای . [ س ُ خَم ْ ] (نف مرکب ) آنکه سخن را تهذیب کند. فصیح . شیوا. بلیغ :
در خجالت باشد از طبع سخن پیرای خویش
تا خوش آید یا نیاید شعر او بر شیخ و شاب .
چیست زرّ و گل به دست الا که خارپای عقل
صید خاری کی شود عقل سخن پیرای من .
گر بسیط خاک راچون من سخن پیرای هست
اصلم آتش دان و فرعم کفر و پیوندم زنا.
در خجالت باشد از طبع سخن پیرای خویش
تا خوش آید یا نیاید شعر او بر شیخ و شاب .
سوزنی .
چیست زرّ و گل به دست الا که خارپای عقل
صید خاری کی شود عقل سخن پیرای من .
خاقانی .
گر بسیط خاک راچون من سخن پیرای هست
اصلم آتش دان و فرعم کفر و پیوندم زنا.
خاقانی .