سخن نیوش
لغتنامه دهخدا
سخن نیوش . [ س ُ خ َ ] (نف مرکب ) سخن شنو. شنونده . مقابل کر و ناشنوا :
ماهی به روی لیکن ماه سخن نیوشی
سروی به قد ولیکن سرو سخن سرایی .
تا از برای گفت و شنود است خلق را
گوش سخن نیوش و زبان سخن گزار.
ماهی به روی لیکن ماه سخن نیوشی
سروی به قد ولیکن سرو سخن سرایی .
فرخی .
تا از برای گفت و شنود است خلق را
گوش سخن نیوش و زبان سخن گزار.
سوزنی .