ترجمه مقاله

سخت آمدن

لغت‌نامه دهخدا

سخت آمدن . [ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار آمدن . دشوار آمدن : و اسکندررا این پیغام سخت آمد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 57). برادران یوسف را سخت آمد گفتند اندیشه کنیم که یوسف را در چشم ایشان خوار کنیم . (قصص الانبیاء ص 60).
سختم آمد که بهر دیده ترا مینگرند
سعدیا غیرتت آید نه عجب سعد غیور.

سعدی .


وگر سختت آمد نکوهش ز من
به انصاف بیخ نکوهش بکن .

سعدی .


فراقت سخت می آید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم .

سعدی .


ترجمه مقاله