سجح
لغتنامه دهخدا
سجح . [ س َ ] (ع مص ) بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تعریض کردن کسی را به سخن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نرم و تابان و دراز به اعتدال و کم گوشت گردیدن رخسار. (منتهی الارب ). نرم و سهل شدن ودراز و با اعتدال گشتن رخسار. (از اقرب الموارد).