ستیخون
لغتنامه دهخدا
ستیخون . [ س ِ ] (اِ) این کلمه در بیتی از منوچهری بدین صورت آمده و ظاهراً مقصود استخوان است :
بر سرشان برنهند و پشت و ستیخون
سخت گران سنگی از هزار من افزون .
بر سرشان برنهند و پشت و ستیخون
سخت گران سنگی از هزار من افزون .
منوچهری .