ستمکشی
لغتنامه دهخدا
ستمکشی . [ س ِ ت َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل ستم کش :
من در غم تو پیشه گرفتم ستمکشی
تا تو بطبع پیشه گرفتی ستمگری .
رجوع به ستمکش شود.
من در غم تو پیشه گرفتم ستمکشی
تا تو بطبع پیشه گرفتی ستمگری .
ادیب صابر.
رجوع به ستمکش شود.