ترجمه مقاله

ساریة

لغت‌نامه دهخدا

ساریة. [ ی َ ] (ع اِ) ابر شب . ج ، سَواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابری که به شب آید. (مهذب الاسماء) (دهار)(یاقوت ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ابری است که به شب میرود. (تاج العروس ) (شرح قاموس ) :
سرت علیه من الجوزاء ساریة
تزجی الشمال علیه جامدالبرد.

نابغه (از تاج العروس ).


|| ستون . (مهذب الاسماء) (شرح قاموس ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسطوانه . (یاقوت ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). اسطوانه و صاحب بارع گوید از سنگ یا آجر باید باشد. (تاج العروس ). بعضی این کلمه را مأخوذ از لاتین دانسته اند ولی اصل آن عربی و مشتق از سراة بمعنی پشت است . (نشوء اللغة العربیة ص 58). || ستون کشتی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) تأنیث ساری . امراض ساریة. ناخوشیهای واگیردار. || تأنیث ساری . زن رونده . رجوع به اقرب الموارد شود.
ترجمه مقاله