ترجمه مقاله

سادر

لغت‌نامه دهخدا

سادر. [ دِ ] (ع ص )بی باک . (مهذب الاسماء). آنکه باک ندارد از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی است که جد و اهتمام در کار نکند و به بی پروائی کار کند. (شرح قاموس ) (اقرب الموارد). || بی غم و خیره و شوخ چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی غم . (شمس اللغات ). || آنکه با ترفع از چیزی گذرد. (اقرب الموارد). || حیران . (مهذب الاسماء) (شمس اللغات ). سراسیمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). متحیر. (اقرب الموارد). || متحیر از شدت گرما. (تاج العروس ). || شتر که چشم او از شدت گرما خیره شده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جاء فلان سادراً؛ اذا اتی من غیر جهته . (اقرب الموارد). || تکلم سادراً؛ ای غیر متشبث فی کلامه . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله