زیادی
لغتنامه دهخدا
زیادی . (ص نسبی ) فاضل . فضول . و بمعنی بسیاری غلط است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). چیز اضافی و مخل و بی مصرف یا خارج از حد. گویند: «پشت دست فلان کس که زخم بود گوشت زیادی آورده است ». (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). در تداول عوام فارسی زبانان ، فضله :
من زینب زیادیم ، دختر ملاهادیم
آمدم از شاه پول استانم ، پول چادر چاقچور استانم .
|| (حامص ) کثرت و فراوانی و بسیاری و افراط. (ناظم الاطباء).
من زینب زیادیم ، دختر ملاهادیم
آمدم از شاه پول استانم ، پول چادر چاقچور استانم .
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| (حامص ) کثرت و فراوانی و بسیاری و افراط. (ناظم الاطباء).