زو
لغتنامه دهخدا
زو. (ق ) مخفف زود است که تعجیل و شتاب باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)(فرهنگ فارسی معین ). مخفف زود. (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). مخفف زود که جلد و شتاب است . (غیاث ). شتاب و تیز و چالاک و زود و جلد. (ناظم الاطباء) :
هر گلی پژمرده گرددزو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن .
گر زانکه بمرگ جهل میری
زو میر که زندگی نگیری .
دست او بگرفت سه کرت بعهد
کاللّه اﷲ زو بیا بنمای جهد.
رونق کار خسان کاسد شود
همچو میوه ٔ تازه ، زو فاسد شود.
رونق دنیا برآرد زو کساد
زانک هست از عالم کون و فساد.
رجوع به زوتر شود. || جلدی و چالاکی . || به تعجیل و زودی . (ناظم الاطباء).
هر گلی پژمرده گرددزو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن .
رودکی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
گر زانکه بمرگ جهل میری
زو میر که زندگی نگیری .
احمد کرمانی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
دست او بگرفت سه کرت بعهد
کاللّه اﷲ زو بیا بنمای جهد.
مولوی (ایضاً).
رونق کار خسان کاسد شود
همچو میوه ٔ تازه ، زو فاسد شود.
مولوی (ایضاً).
رونق دنیا برآرد زو کساد
زانک هست از عالم کون و فساد.
مولوی (ایضاً).
رجوع به زوتر شود. || جلدی و چالاکی . || به تعجیل و زودی . (ناظم الاطباء).