زوتر
لغتنامه دهخدا
زوتر. (ق مرکب ) مخفف زودتر. (آنندراج ). زودتر و بتعجیل و بشتاب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
چو این نامه بخوانی هر چه زوتر
بکن تدبیر شهرآرای دختر.
بر مسکنش هر لحظه من نالم ز درد جان و تن
یارب ز لطف خویشتن بازش به من زوتر رسان .
دامن او گیر زوتر بی گمان
تا رسی در دامن آخر زمان .
منتظر در غیب جان مرد و زن
مول مولت چیست زوتر گام زن .
زن توقف کرد، مردش بانگ زد
کای عدو زوتر ترا این می سزد.
رجوع به زودتر شود.
چو این نامه بخوانی هر چه زوتر
بکن تدبیر شهرآرای دختر.
(ویس و رامین ).
بر مسکنش هر لحظه من نالم ز درد جان و تن
یارب ز لطف خویشتن بازش به من زوتر رسان .
جوهری (از یادداشت بخطمرحوم دهخدا).
دامن او گیر زوتر بی گمان
تا رسی در دامن آخر زمان .
مولوی .
منتظر در غیب جان مرد و زن
مول مولت چیست زوتر گام زن .
مولوی (یادداشت ایضاً).
زن توقف کرد، مردش بانگ زد
کای عدو زوتر ترا این می سزد.
مولوی (یادداشت ایضاً).
رجوع به زودتر شود.