زهردار
لغتنامه دهخدا
زهردار. [ زَ ] (نف مرکب ) صاحب زهر. جانور یا گیاهی که سم دارد. سامه . سوام : مار زهردار. مقابل بی زهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حیوان زهردار؛ جانوری که دارای زهر باشد. (ناظم الاطباء) :
کشت خال لب توام آری
مگس شهد زهردار بود.
|| آلوده به زهر و محتوی از زهر: خنجر زهردار؛ خنجر آلوده به زهر. (ناظم الاطباء) :
برآویخته ناچخی زهردار
بوقت زدن تلخ چون زهرمار.
رجوع به زهر شود.
کشت خال لب توام آری
مگس شهد زهردار بود.
میرخسرو (از آنندراج ).
|| آلوده به زهر و محتوی از زهر: خنجر زهردار؛ خنجر آلوده به زهر. (ناظم الاطباء) :
برآویخته ناچخی زهردار
بوقت زدن تلخ چون زهرمار.
نظامی .
رجوع به زهر شود.