زنگوله
لغتنامه دهخدا
زنگوله . [ زَ ل َ ] (اِخ ) نام پهلوانی باشد تورانی . (برهان ). نام مبارزی تورانی . (ناظم الاطباء) :
چو زنگوله ٔ گرد و گلباد را
سپهرم که بد روزفریاد را.
رجوع به زنگله وفهرست ولف شود.
چو زنگوله ٔ گرد و گلباد را
سپهرم که بد روزفریاد را.
فردوسی .
رجوع به زنگله وفهرست ولف شود.