ترجمه مقاله

زموم

لغت‌نامه دهخدا

زموم . [زَ ] (ع اِ) سیماب . جیوه . (ناظم الاطباء). زیبق . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سیماب ، جیوه و زیبق شود.
ترجمه مقاله