زرین کلید
لغتنامه دهخدا
زرین کلید. [ زَرْ ری ک ِ ] (اِ مرکب ) کلیدی از زر. کلیدی آراسته به زر. کلیدی زرنگار و زرنشان :
نبینی کزین قفل زرین کلید
به تاریکی آرند جوهر پدید.
ز فرمان او سر نباید کشید
کجا رای او هست زرین کلید .
نبینی کزین قفل زرین کلید
به تاریکی آرند جوهر پدید.
نظامی .
ز فرمان او سر نباید کشید
کجا رای او هست زرین کلید .
نظامی (از آنندراج ).