ترجمه مقاله

زبیبة

لغت‌نامه دهخدا

زبیبة. [ زُ ب َ ب َ ] (اِخ ) خواهر زباء، ملکه ٔ جزیره ، دختر عمروبن طرب . طبری آرد : زباء را خواهری بود نام او زبیبة و با عقل و تدبیر و با این خواهر سخت خوش بود و زباء کوشکی بنا کرده بود این کوشک بر لب رود زاب بود در حد مغرب و با این خواهر بزمستان در این کوشک بودی ... چون زباء، ملک راست کرد و آهنگ کرد که سپاه راست کند و بحرب جذیمه رود و خون پدر طلب کند با خواهرش تدبیر کرد و خواهرش بخرد بود گفت : الحرب سجال و عثرتها لاتستقال . گفت این حرب سجال است جنگ گاه بر این بود گاه بر آن ، و هرکه بسر اندرآید بحرب ، برنخیزد و تو زنی و او مرد و مرد بظفر نزدیکتر باشد و اگر ظفر آنرا بود این ملک از دست تو بشود و زن طلب خون تو نتواند کرد و حرب مکن ولیکن حیلت ساز مگر او را به دست آوری . زبا را خوش آمد و تدبیر حیلت کرد. (ترجمه ٔ بلعمی نسخه ٔ کتابخانه ٔ مجلس شورای ملی ص 306). و در ص 309 از نسخه ٔ مذکور آمده : زباء از عمرو حذر گرفت و نشست بکوشک خواهر گرفت که او را کوشک استوار بود . رجوع به متن طبری چ دخویه قسمت 1 صص 757 - 759 و زباء در این لغت نامه شود.
ترجمه مقاله