ترجمه مقاله

زبان دراز کردن

لغت‌نامه دهخدا

زبان دراز کردن . [ زَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدزبانی کردن . عیب گویی . غیبت . شکایت : و با اینهمه ، زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334).
خصمان در طعنه بازکردند
در هر دو زبان دراز کردند.

نظامی .


یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد. (گلستان ).
ترجمه مقاله