زبان دراز شدنلغتنامه دهخدازبان دراز شدن . [ زَ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گستاخ شدن . خارج شدن از حد ادب : شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زدخصم زبان دراز شد خنجر آبدار کو.حافظ.