ترجمه مقاله

زبان دار

لغت‌نامه دهخدا

زبان دار. [ زَ ] (نف مرکب ) دارای زبان . || کسی که میتواند مطلب خود را خوب ادا کند. (فرهنگ نظام ). مِقوَل . (منتهی الارب ). || مجازاً، صریح .روشن . مدلل . آشکار: شرحی زبان دار به او بنویسد. نامه ای زبان دار به او بنویس . رجوع به زبان داشتن شود.
ترجمه مقاله