ریلو
لغتنامه دهخدا
ریلو. (اِ) شنجار را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). اشخار. قلیا. شنجار. (ناظم الاطباء) (از برهان ). قلیا و اشخار را گویند و آن رستنی باشد برگ آن سیاه و بیخ وریشه ٔ آن سطبر. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
چون علاج دماغ گنده کند
داروی او شراب ریلو باد.
رجوع به مترادفات کلمه شود.
چون علاج دماغ گنده کند
داروی او شراب ریلو باد.
کمال الدین اسماعیل (از انجمن آرا).
رجوع به مترادفات کلمه شود.