ریشیده
لغتنامه دهخدا
ریشیده .[ دَ / دِ ] (ن مف ، اِ) ریشه ٔ دستار. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). ریشه ٔ دستار که چشمه کنند و کبود و سپید سازند. (شرفنامه ٔ منیری ). || پرنیان منقش . (از برهان ) (انجمن آرا) :
گفت بر پرنیان ریشیده .
طبل عطار شد پریشیده .
|| رنگ کرده . (انجمن آرا). || رخشنده . روشن و تابان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). رخشنده . (از انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی ). || ریش و زخم شده . (از برهان )(آنندراج ) :
رخم از رنگ تست ریشیده .
گفت بر پرنیان ریشیده .
طبل عطار شد پریشیده .
عنصری .
|| رنگ کرده . (انجمن آرا). || رخشنده . روشن و تابان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). رخشنده . (از انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی ). || ریش و زخم شده . (از برهان )(آنندراج ) :
رخم از رنگ تست ریشیده .
؟ (از فرهنگ اوبهی ).