ریزانیدن
لغتنامه دهخدا
ریزانیدن . [ دَ ] (مص ) ریزاندن . (ناظم الاطباء). ریختن به معنی متعدی : داءالثعلب موی سر بریزاند. (یادداشت مؤلف ): سح ؛ ریزانیدن آب . سکب ؛ ریزانیدن آب . (تاج المصادر بیهقی ) : اگر سوزان و تیز بودی موی را بریزانیدی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || ریزه ریزه کردن : ریزانیدن حصاة و بریزانیدن حصاة؛ ریزریز کردن آن . تفتیت آن : این دارو سنگ گرده بریزاند. (یادداشت مؤلف ). || ریختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریزاندن شود.