روهنی
لغتنامه دهخدا
روهنی . [ هَِ ] (اِ) آهن و پولاد جوهردار و آنچه از آن سازند. (برهان ) (آنندراج ). آهن گوهردار. (فرهنگ سروری ) (فرهنگ اوبهی ) (از لغت فرس اسدی ): این بیت (بیت فردوسی ) گذشته از اینکه معنی آن روشن نیست در ولف هم نیامده ولی ولف در کلمه ٔ روهنی که شاهد هم ندارد می نویسد. (یادداشت مؤلف ) :
سه مغفر زدر چون مه از روشنی
بزر سد پرندآور روهنی .
از آن آهنی لعلگون تیغ چار
هم از روهنی و بلالک هزار.
سه مغفر زدر چون مه از روشنی
بزر سد پرندآور روهنی .
فردوسی .
از آن آهنی لعلگون تیغ چار
هم از روهنی و بلالک هزار.
؟ (از لغت فرس اسدی ص 148).