روز گذرانیدن
لغتنامه دهخدا
روز گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) دفعالوقت کردن . (از آنندراج ). وقت گذراندن :
امید هیچکس به قیامت نمانده است
از بس که روزمیگذراند بهانه اش .
امید هیچکس به قیامت نمانده است
از بس که روزمیگذراند بهانه اش .
صائب (از آنندراج ).