روان ریگ
لغتنامه دهخدا
روان ریگ .[ رَ ] (اِ مرکب ) ریگ روان . ریگ رونده :
نه بر شخ و ریگش بروید گیا
زمینش روان ریگ چون توتیا.
به رومی سپاهش نشاید شکست
نیابد روان ریگ بر کوه دست .
و رجوع به ریگ روان شود.
نه بر شخ و ریگش بروید گیا
زمینش روان ریگ چون توتیا.
فردوسی .
به رومی سپاهش نشاید شکست
نیابد روان ریگ بر کوه دست .
فردوسی .
و رجوع به ریگ روان شود.