ترجمه مقاله

رهینه

لغت‌نامه دهخدا

رهینه . [ رَ ن َ ] (ع ص ، اِ) رهینة. مؤنث رهین . مرهونه . زن گروی . زن گروگان . || گروی . گروگان . وثیقه . (یادداشت مؤلف ). گرو. (دهار). آنچه گرو گذاشته شود. (از اقرب الموارد). گروگان . (مهذب الاسماء). گروی . و مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، و از آن است حدیث «کل غلام رهینةٌ بعقیقة لازمة لها لابد منها». ج ، رهائن . (منتهی الارب ). گروی . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (آنندراج ) : از این مردمان یا خراسان خالی باید کرد... یا خدمت و طاعت خداوند آیند فوج فوج و مقدمان ایشان رهینه به درگاه عالی فرستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289). مرا نیز شرم آمد با تو گفتن و نه از تو رهینه می باید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272). رهینه ٔ دوام ملک در ضمن آن بدست آید. (کلیله و دمنه ). ایام ساعات او رهینه ٔ قواعد تأسیس خیر است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 2).
ترجمه مقاله