رهنامه
لغتنامه دهخدا
رهنامه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) راهنامه . راهنامج . رهنامج . کتابی که بدان کشتی بانان راه سپرند و بسوی لنگرگاه و جز آن پی برند. معرب آن رهنامج و راهنامج است . (یادداشت مؤلف ). کتاب شناساننده ٔ راهها :
دگرگونه در دفتر آرد دبیر
ز رهنامه ٔ ره شناسان پیر.
ز رهنامه چون بازجستند راز
سوی بازپس گشتن آمد نیاز.
ز خاقان بپرسید کاین شهر کیست
به رهنامه در نام این شهر چیست .
رجوع به مترادفات کلمه شود.
دگرگونه در دفتر آرد دبیر
ز رهنامه ٔ ره شناسان پیر.
نظامی .
ز رهنامه چون بازجستند راز
سوی بازپس گشتن آمد نیاز.
نظامی .
ز خاقان بپرسید کاین شهر کیست
به رهنامه در نام این شهر چیست .
نظامی .
رجوع به مترادفات کلمه شود.