ترجمه مقاله

رهبر

لغت‌نامه دهخدا

رهبر. [ رَ ب ُ ] (نف مرکب ) ره برنده . رهزن . راهزن . راهبر. قاطع طریق . قطاع الطریق . (یادداشت مؤلف ). رجوع به راهبُر شود. || برنده ٔ راه . راه سپار. رهسپر. رهنورد :
زلزله در زمین فتاد و خروش
از تکاپوی آن کُه رهبر.

فرخی .


رهبر و شخ شکن و شاددل و تیزعنان
خوشرو و سخت سم و پاک تن و جنگ آغاز.

منوچهری .


شکیب آوری رهبر و تیزگام
ستوری کش و کم خور و پرخرام .

اسدی .


رجوع به راهبر شود.
ترجمه مقاله