ترجمه مقاله

رقبة

لغت‌نامه دهخدا

رقبة. [ رَ ق َ ب َ ] (ع اِ) گردن . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (فرهنگ نظام ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). سپس گردن یا بن گردن یا گردن . ج ، رَقب . رِقاب . اَرقُب . رَقَبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گردن . جید. عنق . (یادداشت مؤلف ). گردن . سپس گردن . بن گردن . (ناظم الاطباء). گردن . ج ، رقب و رقبات . (مهذب الاسماء). || ذات چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ذات . جوهر هرچیزی . (ناظم الاطباء). در ذات انسان استعمال شده است به اعتبار تسمیه ٔ کل به اسم اشرف اجزاء آن (گردن ). چنانچه در لفظ رأس و عنق و وجه نیز همین اصل را معمول داشته اند چه هر عضوی که بدون آن آدمی زیست نتواندبرتمام وجود انسان اطلاق کنند و به همین مناسبت دست و پا و امثال آنها را بر تمام وجود آدمی اطلاق نکنند.(از کشاف اصطلاحات الفنون ). || مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بنده ٔ زرخرید. (ناظم الاطباء). عبد. بنده . برده : فک رقبة. تحریررقبة؛ آزاد کردن اسیر. آزاد کردن بنده . (یادداشت مؤلف ). مملوک زرخرید خواه مؤمن خواه کافر خوان زن خواه مرد خواه بزرگ خواه کوچک باشد. رقبه را در مملوک زرخرید اختصاص داده اند، چنانکه در این آیه آمده : فتحریر رقبة. (قرآن 92/4). (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله