ترجمه مقاله

رعشه افتادن

لغت‌نامه دهخدا

رعشه افتادن . [ رَ ش َ / ش ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) لرزه دست دادن . لرزش دست دادن . لرزه عارض شدن . لرزه افتادن بر :
همچنان غافل از مرگم گرچه از موی سفید
دررگ جان رعشه چون شمع سحر افتاده است .

صائب (از آنندراج ).


ترجمه مقاله