ترجمه مقاله

رضوی

لغت‌نامه دهخدا

رضوی . [ رَض ْ وا ](اِخ ) نام کوهیست به مدینه . (منتهی الارب ). کوهی است و نسبت بدان رَضَوی ّ است . (از اقرب الموارد). نام کوهی است به هفت فرسنگی مدینه نزدیک شهر ینبوع میان مدینه و ینبوع ، کیسانیه معتقدند که محمدبن حنفیه (پسر حضرت علی بن ابی طالب ) در آن کوه زنده است و ظهور خواهد کرد. ابن جریر در تاریخ کبیر خود در سال 144 هَ . ق . گوید: رضوی جبل جهینه باشد و آن از عمل ینبع [ ینبوع ] است و بین آن دو یک روز راه باشد و رضوی هفت مرحله از مدینه دور باشد در طرف راست مدینه و طرف چپ بیابان برای آن کس که بخواهد به مکه برود، و از رضوی سنگ مسن به دیگر شهرها برند و این را ابن حوقل در کتاب مسالک و ممالک آورده است . (یادداشت مؤلف ). کوهی است بین مکه و مدینه نزدیکی ینبع در مسافت یکروزه راه و از اینجا تا دریا دو شب راه است و وادی الصفراء در مشرق آن واقع شده در مسافت یکروزه راه ، در این مکان آب فراوان است و درختان بسیاری در شعاب آن دیده می شود. به اعتقاد کیسانیه محمدبن حنفیه زنده است و دراینجا اقامت گزیده است و روزیش می رسد. سنگ فسان در این کوه یافت شود از اینجا به بدر و از آنجا به شهرهای دیگر حمل می کنند. (از معجم البلدان ) :
خرد چو دید در اجرای چار ارکانش
حقیر یافت به نسبت هزار رضوی را.

رفیعالدین لنبانی .


رضادهم به حوادث که بی مشقت و رنج
ز جای بر نتوان داشت قدس و رضوی را.

ظهیر فاریابی .


درِ تو درگه افلاک را ز کار انداخت
چو کعبه و حرمش قدس را و رضوی را.

سلمان ساوجی .


ترجمه مقاله