ترجمه مقاله

رستار

لغت‌نامه دهخدا

رستار. [ رَ ] (نف ) خلاص و نجات و رستگاری و رهایی و آزادی . (ناظم الاطباء). نجات یافته و رهاشده ، اگرچه این لفظ مخفف رستگار بنظر می آید ولیکن چنین نیست بلکه مرکب است از رست (مأخوذ از رستن ) و لفظ آر به معنی آورنده و در پهلوی هم رستار بوده . (از فرهنگ نظام ). مخفف رستگار است که خلاص و نجات باشد. (برهان ) (آنندراج ). رستگار. (ناظم الاطباء). مخفف رستگارباشد. (فرهنگ جهانگیری ). رستگار باشد. (فرهنگ خطی ).خلاص شونده . رستگار. (فرهنگ فارسی معین ) :
گر همی گوید که یک بد را بدی هم یک دهد
باز چون گوید که هرگز بدکنش رستار نیست .

ناصرخسرو.


|| سالم . (ناظم الاطباء). || خیرخواه و نیک اندیش . (آنندراج ). || گروه آزاد. (ناظم الاطباء). || نزد محققین صاحب دولتی است که زخارف دنیوی و تعلقات صوری و معنوی دامنگیر حال او نباشد. (آنندراج ) (برهان ).
ترجمه مقاله