ردالقافیه
لغتنامه دهخدا
ردالقافیه . [ رَدْ دُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) بازگرداندن قافیه . در اصطلاح ادب ردالقافیه آن است که قافیه ٔ مصراع اول مطلع قصیده یا غزل را در دوم آن تکرار کنند.(از بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و... ص 31):
بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کرده ست رای تاختن وقصد کارزار
و اینک بیامده ست به پنجاه روز پیش
جشن سده طلایه ٔ نوروز نامدار.
مثال دیگر:
چنان ز عشق تو از حال خویش بیخبرم
که رو نتابم اگر تیغ می زنی به سرم
چنان به یاد تو فارغ شدم ز هر دو جهان
که از وجود خود و هرچه هست بیخبرم .
همای شیرازی (از بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و...).
بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کرده ست رای تاختن وقصد کارزار
و اینک بیامده ست به پنجاه روز پیش
جشن سده طلایه ٔ نوروز نامدار.
منوچهری .
مثال دیگر:
چنان ز عشق تو از حال خویش بیخبرم
که رو نتابم اگر تیغ می زنی به سرم
چنان به یاد تو فارغ شدم ز هر دو جهان
که از وجود خود و هرچه هست بیخبرم .
همای شیرازی (از بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و...).