ترجمه مقاله

رخ خراشیدن

لغت‌نامه دهخدا

رخ خراشیدن . [ رُ خ َ دَ ] (مص مرکب ) لطمه زدن . از شدت تأثر و الم خراشیدن چهره :
ور عاریتی بازستانند تو رخ را
بر عاریتی هیچ بمخراش و بمخروش .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله