ترجمه مقاله

ربای

لغت‌نامه دهخدا

ربای . [ رُ ] (نف مرخم ) ربا. مخفف رباینده ، و بیشتر بصورت مزید مؤخر کلمه ٔ مرکب آید.
- آهن ربای ؛ رباینده ٔ آهن . رجوع به آهن ربا شود.
- بوسه ربای ؛ رباینده و گیرنده ٔ بوسه . رجوع به بوسه ربای شود.
- جان ربای ؛ رباینده ٔ جان . بَرنده ٔجان . غارت کننده ٔ جان :
روی بین و زلف جوی و خال خار و خطّپوی
کف گشای و دل فروز و جان ربای و سرفراز.

منوچهری .


و رجوع به جان ربای شود.
- جمله ربای ؛ که همه چیز را برباید. که همه چیز را برگیرد :
چو دوستی کند ایام اندک اندک بخش
که یار بازپسین دشمنی است جمله ربای .

سعدی .


- چوزه ربای ؛ رباینده ٔ چوزه . رجوع به چوزه ربا شود.
- حلقه ربای ؛ رباینده ٔ حلقه . رجوع به حلقه ربا ذیل «حلقه » شود.
- خردربای ؛ عقل ربای . رجوع به خردربا شود.
- خواب ربای ؛ رباینده ٔ خواب . رجوع به خواب ربا شود.
- دلربای ؛ دلربا. دلبر. که دل برد. که دل رباید :
سر و تاج آن پیکر دلربای
برآورده تا طاق گنبدسرای .

نظامی .


غلامان گلچهره ٔ دلربای
کمردرکمر گرد تختش بپای .

نظامی .


ای پسر دلربای وی قمر دلپذیر
از همه باشد گریز وز تونباشد گزیر.

سعدی .


- کنجدربای ؛ که کنجد برگیرد. که کنجد بردارد. کنجدخوار. که کنجد بخورد. که کنجد بچیند :
فروریخت کنجد بصحن سرای
طلب کرد مرغان کنجدربای .

نظامی .


- کهربای ؛ کهربا. کاهربا. که کاه را رباید :
ربودندش آن دیوساران ز جای
چو کهبرگ را مهره ٔ کهربای .

نظامی .


و رجوع به کاهربا و کهرباشود.
|| (اِمص ) به معنی ربودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ربودن شود. || (فعل امر) امر به ربودن ، یعنی بربای . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ربودن شود.
ترجمه مقاله