ترجمه مقاله

ربانی

لغت‌نامه دهخدا

ربانی . [ رَب ْ با ] (از ع ، ص نسبی ) مخفف رَبّانی ّ منسوب به رب . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). خدایی . یزدانی . ایزدی :
ترا گفتند ازین بازار بگذر خاک بیزی کن
که اینجاریزها ریزند صرافان ربانی .

خاقانی .


اما بی تأیید آسمانی و عنایت ربانی بحیلت بشری ، سعادت مقصود جمال نمینماید. (سندبادنامه ص 55). رحمت ربانی بر روان امیر ماضی تبرد ضریحه و تقدس روحه و ریحه . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و حکم ربانی و تقدیر آسمانی در تغییر احوال و تبدیل ابدال غالب آمد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
ز خلوتگاه ربانی وثاقی در سرای دل
که تا قصر دماغ ایمن بود زآواز بیگانه .

سعدی .


|| دانشمند راسخ در علم و دین . دانشمند باعمل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راسخ در علم و دین . ج ، رَبّانیّون . (متن اللغة). صاحب معالم گفته که : ربانی فقیه را گویند و برخی فقیه آموزگار را نامند. عالم تعلیم یافته ٔ عامل ، و اگر مرتکب حرام شود ربانی نیست . (از متن اللغة). ابن اثیر گفته این کلمه بمعنی عالمی است که در علم دین راسخ باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). خدای شناس . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). مرد خدایی متعبد عارف باﷲ، منسوب به رب . ج ، ربانیون . (ناظم الاطباء). مرد خدایی متعبد عارف باﷲ عزوجل ، منسوب به رب با افزودن الف و نون برای مبالغه . (از منتهی الارب ) (از مجمل اللغة). خداشناس . (السامی فی الاسامی ) (دهار). ربی . (السامی فی الاسامی ). برخی گفته اند سریانی الاصل است ولی این قول به صحت نرسیده و در زبان سریانی یافت نشده ، و برخی گفته اند منسوب به «ربان » است ، و پاره ای دیگر گویند منسوب به رب که عبارت از ایجاد چیزی است حالاًفحالا تا بحد تمامیت رسد. و رب بجز بر خدای تعالی اطلاق نشود پس الف و نونی که به رب افزوده شده برای مبالغه باشد... و جمعی دیگر گفته اند عالم عامل را ربانی نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || آنکه بعلم خود خدای طلبد. ج ، ربانیون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- عارف ربانی ؛ دانشمند راسخ در علم و دین . (ناظم الاطباء) :
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند
مرداگر هست بجز عارف ربانی نیست .

سعدی .


ترجمه مقاله